بدون عنوان
سلام به شیطونای مامان دیشب عمه معصومه ، عمه محبوبه و مامان جون خونمون اومدن ، شما هم با شیطونیاتون حسابی سرگرمشون می کردید و البته کمی کلافه ، بعد از گذشت یک ساعت تصمیم گرفتن که برن ، وقتی بلند شدن دیدیم که شما پشت در خونه ایستادید و امیرعلی می گه که خوب بیایین تا بریم ، ما هم خندیدیم بهشون گفتم شما کجا ؟ گفت ماهم می خواهیم بریم خلاصه عمه ها با مامان جون گفتن خوب آماده بشید تا ببریمتون . شما همراهشون رفتید . من اونجا نبودم اما زمانی که عمه محبوبه رو با روسری کج دیدم که از ماشین پیاده شد و دستانش رو به سوی آسمون دراز کرد و دعا کرد یا امام حسین به اینا صبر بده ، خدا کمکتون کنه فهمیدم چه بلایی سرشون اورده بودین بعد عمه محبوبه و عمه ...
نویسنده :
سمیه
10:19